تاریخِ زبانهای ایرانی را زبانشناسانِ تاریخی به سه دوره قسمت کردهاند: باستان و میانه و نو. زبانهای دورهی میانه را نیز به دو دستهی شرقی و غربی، و هر کدام از آن دو دسته را به شمالی و جنوبی تقسیم نمودهاند. بنابراین زبانهای ایرانیِ دورهی میانه چهار دستهاند:
ـ شرقیِ شمالی مانندِ سُغدی و خوارزمی
ـ شرقیِ جنوبی مانندِ بلخی و خُتنی (سکایی)
ـ غربیِ شمالی مانندِ پارتی (پهلوی اشکانی)
ـ غربیِ جنوبی مانندِ فارسی میانه (پهلوی ساسانی)
نکتهای اصطلاحشناختی در این زمینه بسیار
شایان توجه و تأمل است و آن اینکه از اصطلاح «پهلوی» برای نامیدن هر دو زبانِ «پارتی»
و «فارسی میانه» استفاده میکنند. ژاله آموزگار و احمد تفضلی در کتابِ «زبان پهلوی؛
ادبیات و دستور آن» توضیحی دراینباره ارائه کردهاند:
«پهلوی منسوب به پَهْلَوْ است و این واژه از صورت ایرانی باستان پَرْثَوه آمده است که در اصل به سرزمین پارت اطلاق میشد و منسوب به آن در زبان فارسیِ میانه پهلویگ و پهلوانیگ است. فارسی یا پارسی منسوب به پارس، مشتق از صورت ایرانی باستان، پارسه میباشد که نام سرزمین پارس است و منسوب به آن در زبان فارسی میانه، پارسیگ است [.] بنابراین از نظر اشتقاق، پهلوی بهمعنیِ زبان پارتی است و نه فارسی؛ ولی از دیرزمان نوشتههای زردشتیان را که به فارسی میانه است پهلوی (در عربی فهلوی) نامیدهاند»
چنین مینماید که اطلاق لفظ پهلوی یا همان فهلوی به زبان فارسی میانه یعنی همان زبان متنهای زرتشتی که به زبان متداولِ دوران ساسانی نوشته شدهاند، از قرن سوم هجری صورت پذیرفته است.
در سدههای نخستِ دوران اسلامی، اصطلاح
«فارسی» را برای فارسی نو که نمونهای تحولیافته از فارسی میانه است بهکار میبردند؛
ازاینجهت اطلاق آن لفظ به فارسی میانه ابهامزا و ناممکن بود. برای همین فارسی میانه
را پهلوی نامیدند تا با فارسی نو خلط نشود.
بنابراین، آنچه در دوران ساسانی، «پارسیگ» نامیده میشد، یعنی همان «فارسی میانه» را در دورهی اسلامی «پهلوی» نام دادند، و آنچه در دورهی ساسانیان «پهلویگ» یا «پهلوانیگ» گفته میشد را در دورهی اسلامی بینام گذاشتند؛ زیرا در آن دوران پهلویگ دیگر زبان زندهای تلقی نمیشد.
عربهای سدههای نخست اسلامی معنای اصطلاح پهلوی را گسترش دادند و هرچه به ایران پیش از اسلام مربوط میشد، پهلوی (فهلوی) نامیدند. گویا اصطلاح پهلوی برای عربهای آن دوران، یادآور تمدن ایران باستان بوده است و مفاهیمی از قبیل اصالت و قدمت و جلالت و اشرافیت را تداعی میکرده است.
البته معیّننبودن گسترهی جغرافیاییِ «پهله» هم در چند معنا و مصداق شدن اصطلاح پهلوی و مشتقات و منسوبات آن مؤثر بوده است، چنانکه اصطلاح «فهلویّات» نیز معانی و مصادیق متعددی را شامل میگردد و از سرودههای گویشهای قدیم گرفته تا سرودههای شاعران ایرانی پس از اسلام را دربرمیگیرد.
اما اصطلاح «فارسی میانه» پس از پیدایش علوم زبانی مدرن بهکار رفته است. با ایجادشدن زبانشناسی درزمانی و همزمانی، نظام اصطلاحشناختیِ علوم زبانی تغییر کرد و پدیدههای زبانی با دیدی جامع و همگانی و رویکردی منطقی و نظاممند نامگذاری شدند. فارسی میانه بدانجهت چنین خوانده شده است که از حیث زمانی، میان فارسی باستان و فارسی نو قرار دارد.
نکتهی اصطلاحشناختیِ دیگر دربارهی نامگذاری
بعضی زبانها و گویشهای دیرین این است که همهی آنها وماً بر حسب ویژگیهای زبانیشان
نامگذاری نشدهاند، حتا در برخی موارد نام قومیت گویشوران آنها هم مد نظر نبوده
است، بلکه صرفاً نام منطقهای که آثار مکتوب به آن زبان در آن پیدا شده عامل نامگرفتن
زبان موردنظر بوده است.
در نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردهام:
۱. زبان پهلوی؛ ادبیات و دستور آن، ژاله آموزگار یگانه و احمد تفضلی، چاپ هفتم، نشر معین.
۲. دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی، بهسرپرستیِ اسماعیل سعادت، مدخل «فهلویّات» (تألیفِ فریبا شکوهی)، چاپ اول، نشر فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
درباره این سایت